مقدمات مباحث استراتژیک (3)
قبل از ادامه مباحث لازم است چند نکته را تذکر بدهم:
اول اینکه
مبحث تعاریف مبحثی مهم در علوم استراتژیک است که در آینده در ورود به هر
زمینه استراتژیک به عنوان اهرمی مهم در همه زمینه ها توان شما را بالا
میبرد.پس توجه و درک دقیق همه تعاریف چه در مبحث تعاریف و چه در مطالب دیگر
که بصورت مطلبی در داخل پرانتز پس از مفهوم مورد نظر میاید ضروری و اجتناب
ناپذیر است.
دوم اینکه
در هر یادگیری ما باید ما به ازای بیرونی مفهوم ها را درک کنیم و بدانیم
که این مفهوم در کجا کاربرد دارد تا درک صحیح و بکارگیری آنها آسانتر شود.
سوم اینکه
مباحث استراتژیک مباحثی کاربردی است اما به سبب عدم آشنایی به مقدمات آن
نمیتوان به درستی آنرا بکار گرفت یا درک نمود.فلذا دوستان توجه داشته باشند
چنانچه در پایان هر مبحث مثالی کاربردی بیان شد حتما خودشان نیز مثالهایی
که منطبق با مباحث است،دارند حتما مطرح نمایند تا بدین ترتیب تحلیل و درک
مطالب سریعتر و عمیقتر صورت گیرد.
در ادامه مقدمات مباحث استراتژیک و پس از مبحث تعاریف یک سوال بزرگ پدید میاید و آن اینکه:
برای پاسخ به این سوالها که ممکن است در ذهن تک تک شما ایجاد شده است لازم است ابتدا چند چیز را بدانیم:
- اول ما کجاییم؟
- دوم از زندگی چه میخواهیم؟
- سوم آیا برای رسدن به خواسته هایمان برنامه ای داریم؟
پاسخ:
ما
کجاییم سوالی است که وضعیت ما را مشخص میکند پاسخهای آن میتواند ساده باشد
نظیر ما در فلان شهر و یا فلان کشور و یا میتواند مختصات جغرافیایی باشد
نظیر فلان عرض و طول و ارتفاع در روی زمین ویا میتواند براساس فاصله ای از
یک مبدا مشخص باشد نظیر 36 کیلومتری فلان شهر.پس پاسخ این سوال که ما
کجاییم نشان دهنده وضعیت ما است و به ما آگاهی درباره وضعیتمان
میدهد.هرکدام از ما وضعیتی منحصر بفرد داریم که باید نسبت به آن آگاهی
داشته باشیم و این وضعیت منحصر بفرد نشان دهنده همه داشته های ما است.این
وضعیت منحصر بفرد را "نقطه فردیت "میگویند.مثالی میزنم تا این کلمه واضحتر
شود:اگر فردی در مسابقاتی شرکت کند و به نیمه نهایی راه یابد و شما از او
بپرسید کجا هستید؟او به شما خواهد گفت من دو مسابقه تا کسب موفقیت نهایی
فاصله دارم. پس نقطه فردیت این فرد در واقع بر اساس فاصله ای از یک هدف
مورد نظر خودش قابل تعریف است.
حالا
این موضوع را بسط میدهیم چنانچه از ما بپرسند که کجای ایمان هستید چه
پاسخی خواهیم داد؟پس ما باید بتوانیم هریک به طور منحصر بفرد نقطه فردیت
خود را پیدا کنیم و برای این کار نیازمند پیدا کردن هدفی هستیم که در فاصله
ای نسبت به آن نقطه فردیت خود را تعریف کنیم.پس پاسخ دقیقتر به سوال اینکه
ما کجا هستیم این است که اول هدف چیست تا بدانیم کجا هستیم.
خواسته
های ما از زندگی نشان دهنده ترجیحات ما برای رسیدن به هدفی است که در پاسخ
به سوال اول نسبت خودمان را با آن سنجیدیم.به عبارت ساده تر تمام حب و
بغضهای ما چیست؟یعنی من چه چیزهایی را دوست دارم و میپسندم و از چه چیزهایی
بدم میاید و بیزارم.وقتی بدانیم ترجیحات ما چیست آنگاه خواهیم توانست از
داشته هایمان آگاهی یابیم به عبارت دیگر ما با آگاهی از چیزهایی که دوست
داریم و نداریم میتوانیم بگوییم چه چیزهایی داریم و قادر به استفاده ازآنها
هستیم و چه چیزهایی در توانایی ما هستیم.جمله ای هست که میگوید انسان کاری
را میتواند که دوست میدارد.
اما
پاسخ به سوال اینکه آیا برنامه ای برای رسیدن به خواسته هایمان داریم،در
حقیقت نشان میدهد که ما چقدر در بکارگیری از داشته هایمان برای رسیدن به
هدفمان در زندگی موفق بوده ایم.به عبارت ساده تر آیا من توانسته ام از
توانایی هایم در رسین به هدفم در زندگی نهایت استفاده را ببرم.
حال که پاسخ این سوالات را دانستیم بر میگردیم به سوال اولمان:
پاسخ این سوال با توجه به صحبتهای بالا عبارتست :
مباحث استراتژیک آنقدر کاربردی و آمیخته با زندگی است که ما همواره از آن به طور نا خود آگاه استفاده میکنیم اما چنانچه هر یک از ما قادر باشد از این مباحث بطور آگاهانه و صحیح استفاده کند مطمئنا تاثیر بیشتر و بهتر در زندگیش خواهد داشت و بهتر و سریعتر به هدفش دست میابد.